چند شب پیش خدمت مادر عزیزم بودم. از خانه ایشان داشتم با یکی از دوستانم تلفنی صحبت میکردم. با دوستم در مورد وبلاگ کاغذی صحبت میکردم. نظراتم را میگفتم. انتقاداتش را میشنیدم و.... البته دوستم از حد معمول آهستهتر صحبت میکرد. چون اول صحبت پرسیده بودم که وقت مناسبی هست برای صحبتمان یا نه و او هم جواب مثبت داده بود، زیاد روی یواش صحبت کردنش تمرکز نکردم.
در گیرودار تبادل اطلاعاتمان، مادر مهربانم مدام به من محبت میکرد. دوستم صدای ایشان را میشنید و خیلی تحتتاثیر بزرگواریهای مادر، قرار میگرفت. تقریبا بیست دقیقهای صحبت کردیم. اواخر مکالمهمان بود که دوستم بابت صدای آهستهاش عذرخواهی کرد و گفت پدر و مادرش مهمانش هستند و چون پدر در اتاق دیگری خوابیدهاند، آهسته صحبت میکند تا مزاحم استراحتشان نشود.
به دوستم گفتم که اگر اول صحبت میگفتی، یک وقت دیگر تبادل اطلاعات میکردیم. اما او گفت که نه زمان مناسبی بوده و این موضوع را مطرح کرده تا آهسته صحبت کردنش را حمل بر جسارتش نگذارم. بالاخره، بعد از نتیجهگیری بحث وبلاگ کاغذی، با هم خداحافظی کردیم.
بعد از اتمام مکالمه، به این فکر کردم که چه رابطه قشنگی بین پدر و مادرها و بچهها وجود دارد! هم والدین خیلی به بچههایشان توجه دارند و هم بچهها. مادر من، با تمام وجودش به من محبت میکند و دوستم هم با تمام وجودش به والدینش عشق میورزد. چقدر از این رابطههای پر از مهر، خوشم میآید. امیدوارم تمام روابط دنیا بر پایه عشق بیشائبه باشد، مثل رابطه من و مادرم و رابطه دوستم و پدرش.
در گیرودار تبادل اطلاعاتمان، مادر مهربانم مدام به من محبت میکرد. دوستم صدای ایشان را میشنید و خیلی تحتتاثیر بزرگواریهای مادر، قرار میگرفت. تقریبا بیست دقیقهای صحبت کردیم. اواخر مکالمهمان بود که دوستم بابت صدای آهستهاش عذرخواهی کرد و گفت پدر و مادرش مهمانش هستند و چون پدر در اتاق دیگری خوابیدهاند، آهسته صحبت میکند تا مزاحم استراحتشان نشود.
به دوستم گفتم که اگر اول صحبت میگفتی، یک وقت دیگر تبادل اطلاعات میکردیم. اما او گفت که نه زمان مناسبی بوده و این موضوع را مطرح کرده تا آهسته صحبت کردنش را حمل بر جسارتش نگذارم. بالاخره، بعد از نتیجهگیری بحث وبلاگ کاغذی، با هم خداحافظی کردیم.
بعد از اتمام مکالمه، به این فکر کردم که چه رابطه قشنگی بین پدر و مادرها و بچهها وجود دارد! هم والدین خیلی به بچههایشان توجه دارند و هم بچهها. مادر من، با تمام وجودش به من محبت میکند و دوستم هم با تمام وجودش به والدینش عشق میورزد. چقدر از این رابطههای پر از مهر، خوشم میآید. امیدوارم تمام روابط دنیا بر پایه عشق بیشائبه باشد، مثل رابطه من و مادرم و رابطه دوستم و پدرش.
shada bashid va sabz!
پاسخحذفخوب بود
پاسخحذفkheili
پاسخحذفghashange
ازمادرم صبوری در مقابل فرزندم را یاد گرفتم. مادر مرا عاشقانه دوست دارد ومن عاشقانه دخترم را. وخدا به همه ما می خندد ونجوا می کند عجب دور عاشقانه ای ساخته ام با این راز سر بسته عشق . ای بنده من تو چگونه عشق ورزی می کردی اگر خالق بودی.
پاسخحذفخوب بود
پاسخحذف